آنیلآنیل، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

آنیل گل زیبای هستی

سلام دوباره به دوستان عزیز وبلاگی

سلام به دوستای عزیز وبلاگی،  تشکر که جویای حال من و دخترم بودین   این چند وقت رو واقعا خیلی سرم شلوغ بود و اصلا فرصت سر زدن به وبلاگ رو نداشتم   آنیل من توی این مدت کلی بزرگ شده و تقریبا همه چی رو درک میکنه   خیلی از کلمات رو تکرار می کنه و راه میره و میدوه خلاصه خیلی شیطون شده   این هم عکسای چند روز پیش از  آنیل عزیزم               ...
22 اسفند 1393

ده ماهگی آنیل

همزمان با ده ماهه شدن آنیل عزیزم   فرصتی برامون پیش اومد تا آش دندون آنیل رو بپزیم البته دست مامان مهربونم درد نکنه   که کلی زحمت کشید و دست آقای همسر درد نکنه که توی کار تزئین آش ها خیلی کمکم کردن                       ...
3 بهمن 1393

این روزهای ما

اول دی همزمان با 9 ماهه شدن دخترم مرخصی 9 ماهه من هم تموم شد   و دختر گلم رو پیش مادرم گذاشتم و به اتفاق پدرم راهی اداره شدم چقدر استرس داشتم   و دوری از دخترم برام سخت بود و سخت هست یک دی آقای همسر هم عازم ماموریت 15 روزه شدن   که فعلا من و آنیل و باباجون و مامان جون پیش هم هستیم و کلی دلمون برای آقای همسر تنگ شده ،   که انشالله هر جا هستن در پناه حق سلامت باشن .   اینم عکسای اولین شب یلدای آنیل که به دلیل مصادف شدن این روز با شهادت پیامبر اکرم (ص)   ما یه روز قبل برگزارش کردیم.              ...
6 دی 1393

دخترم تنها بهانه برای زندگی

دخترم  ، عزیزترینم ، گاه رخ در رخ تو غرق می شوم در معصومیتت ،   در پاک بودنت، در تو غرق می شوم و فراموش می کنم خودم را ، زندگیم را و تمام چیزهایی را که تاکنون   برایشان تلاش کرده و بدست آورده ام. دخترم حضورت در خانه م حرمتی دارد بس مقدس، دخترم باور کن   من با تو حضور فرشتگان را در خانه م حس می کنم. من با تو حس بهار را تکرار می کنم من با تو بوی   تازه گی را استشمام می کنم . من با تو زنده می شوم و دستانم فقط دستان تو را طلب می کند   و چشمانم ، چشمان زیبای تو را ، من بی تو سرد می شوم بی تو پاییز می شوم بی تو خزان   می شوم پس ای تمام زندگی من، برای همیشه با من...
18 آذر 1393
2884 22 14 ادامه مطلب

آنیل در مراسم روضه( 22 آبان 93 خانه مادربزرگ مامان)

هرسال به مناسبت شهادت عموی عزیزم مراسم   روضه در خانه مادربزرگم برگزار میشه که امسال یه مهمون به این مراسم اضافه شده بود و اون یه فرشته به   اسم آنیل بود ( البته از نظر من دختر گلم،  گل سرسبد مجلس هم بود).   وااااااااااااای این چیه ،  چقدرم به نطر خوشمزه میاد مامان چرا تا حالا از این چیزای خوشمزه به من ندادی هااااااااااان زودی بخورم وگرنه الانه که مامانم برسه و نزاره وااااای چه طعم متفاوتی اه اه باز این مامان سر رسید و اون ساندویچ خوشمزه رو ازم گرفت برم ببینم جای دیگه میتونم از اون چیزای خوشمزه پیدا کنم     ...
29 آبان 1393

آنیل و لباس جدید (22 آبان 93)

روز 5 شنبه 22 آبان 93 من و آنیل به همراه پدر و مادرم به شهر محل تولدم   رفتیم و به همراه دخترخاله خوبم رفتیم بازار و برای آنیل چند تکه لباس خریدیم. مبارکت باشه عزیزم           ...
27 آبان 1393