آنیل و بابای مهربون
چند روز پیش یعنی 7 مهر رفتیم برا آنیل لباس پاییزی بخریم که دیدم
آنیل خیلی آروم بغل باباش خوابیده دلم نیومد عکس نگیرم البته نتونستم براش لباس بخرم بس که تو لباس
خریدن وسواس دارم باید کل شهر رو بگردم بیچاره بابای آنیل ، تا من وسیله مورد علاقه مو پیدا کنم باید کلی وقت
بزاره اما این بابای مهربون همیشه با صبر و سعه صدر من رو همراهی می کنه . ممنون همسر مهربون .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی